نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
وب نفسوب نفس، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
نویدنوید، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

همه عشقم تویی نفس مامان

زندگی هندسه ساده تکرار نفس هاست

هنرمند

تازه دارم پی میبرم چقد هنرمند بودم و خبر نداشتم  دیروز وسایلی که درست کرده بودیم بردم زدیم به در و دیوار اتاق نی نی  خیلی شلوغ نشده هنوز کار میخواد بازم دیشب هم یه رسه رنگی و یه شکل خوشمل درست کردم  اینا رو هم میدم آبجی بزنه به دیوار . نمیدونم دقیقا کی سیسمونی رو قرار هست ببریم بچینیم  دیروز کلی دلخوشی ایجاد شد و خندیدیدم با ابجی و مامان  ...
31 شهريور 1392

تولد

سلام بزرگوار  تولدت مبارک  اینجا تبریک گذاشتن بدونی چقد برام با ارزشی هستی  مهربانم! یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد بوی گل، نذر قشنگی نگاهت باشد و خداوند شب و روز و تمام لحظات با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد تولدت مبارک! ...
28 شهريور 1392

اوووو

بهترین فصل زندگی من تو راهه  فصل پاییز ... من و خواهر زاده گلم هر دو متولد پاییزیم. تولدت بهانه ای شد تا این فصل را بیشتر دوست بدارم... زیرا فصل خوشحالی فرشتگان ، تولد توست. از طرف دوستدار تو و ارزوهای تو... دیروز مادر جون زنگ زده میگه خبر خوش  مامان میگه چی شده ؟ گفت واس دخترت طلا خریدم  واااای دس مریزا عزیز  امروز مامان رفته آورده  خیلی نازن ؛ گوشواره با یه پلاک قلب الله  گفته باشم مادرجونم سه تا دختر داره  و نه تا نوه . من نوه اخرم  و سه تا نتیجه که هر سه پسر هستن شهریار علی فتی  این نفس ما نتیجه چهارم هس و دختر مادر جون بد جور ذوق زده شده  مادرجون فقط آغاز کننده خرید طلا بود .  دایی های آقا محمد و عمه و...
28 شهريور 1392

خرید

بیرون که میرم چیزای خوب به چشمم میاد میخرم چند تایی که تازه خریدم اینا هستن  ...
28 شهريور 1392

عکس

یه مدتی هس با آبجی داریم وسایل درست میکینم برا تزیین اتاق تموم نشده فعلا اما تا اونجایی که  کار کردیم عکس گرفتم میذارم ببنید  ...
28 شهريور 1392

کار دستی

با ابجی داریم وسایل تزیینی برا اتاق نوزاد درست میکنیم  کلی وسایل خریدیم یه دونه لاو درست کردیم و یدونه هم ریسه ولکام  و اسم نفس رو داریم کار میکنیم . عکس گرفتم از کارایی که کردیم اما  شارِژر گوشیم همراهم نیس و الان گوشیم خاموشه اولین فرصت میذارم ببنید  یه چیزای خوشمل دیگه هم خرید کردیم  یکجا حساب میکنیم میگیم تموم شده خرید برا سیسمونی اما نه میریم بیرون  چشمون به یه چیزایی میفته که باید بخریم  کلی مقوا رنگی و کاغذ رنگی و اکریل و ریسه و بادکنک خریدیم  تکمیل بشه میبریم اتاق رو بچنیم . فعلا کمد نخریدیم منتظر او ن هستیم  آبجی حالش خوبه نفس خانومی تکون میخوره مامانش میگه احساس میکنم  مامان نی نی چاق نشده در طی دو هفته شاید نفس داره ...
26 شهريور 1392

oooo

خونه ما همه غرق شادی هستن  بابا و مامانم چه برنامه ها که ندارن  صبح بابام میگه میرم یه تاب و سرسره بخرم واس نفس مامانم میگه به من بگه نفس مادرجون یا خانوم جون  بابا میگه به من بگه آقا جون بعد میگن  به تو چی بگه همون خاله جون یا به اسمم جون اضافه کنه بگه کافیه  مامان و بابای من بدون هم نمیتونن باشن  از حالا بابا میگه شبی که آبجی زایمان کرد میگم آبجیم بره پیشش باشه  یعنی عمه کوچیکم اما بده بابا . اگه بذارم و بتونم قراره اون شب رو من باشم  پیش آبجی و نفس ...  قوربونی گوسفند موندبرا 2 بهمن  بابا میگه وقتی داداشم از سربازی اومد بچه رو میدیم بغلش و جلو پای هر دو گوسفند قوربونی میکنیم  قراره هفته بعد کمد رو بخریم و تا پایان ماه گو...
18 شهريور 1392

سونو

روز یکشنبه آبجی برا تکرار سونوگرافی رفته بود  بابای نی نی هم بچه نازمون رو دیده و دکتر خیلی خوب توضیح داده  آقا محمد خیلی خوشحال بود موقع برگشت به خونه مهمونمون کرد  پیتزا خردیم و اومدیم خونه همراه با خونواده نوش جون کردیم  نی نی در روز یکشنبه در 28 هفته و سه روزگی قرار داشت  و جالبه بدوینن 1233گرم هس وزرن نی نی و اسم نفس تا اینجا مد نظره  ...
12 شهريور 1392

یه روز خاص

امروز با دوستان دوران راهنماییم قرار دارم  خیلی وقته ندیدمشون  اینا رو واس عزیز دل خریدم امروز ...
9 شهريور 1392

تولد

امروز تولد مامان نی نی هس  به خاطر اینکه همه اعضای خونواده دیشب بودن  دیروز کیک تولد خریدیم و کادو برا آبجی  ایشالله تولد عزیز دل خاله رو بگیرم  ...
8 شهريور 1392